روانشناسی علم مطالعه رفتار و ذهن انسان است. مباحثی مانند زبان بدن، مهارتهای ارتباطی، مهارت اعتماد به نفس، مهارت های ابراز وجود و بسیاری از این موارد جزو چهارچوب اساسی مورد بحث در علم روانشناسی هستند.
واژهٔ روانشناسی (Psychology) از دو بخش روان+شناسی (Psy+Chology) ساخته شده است که یک واژهٔ یونانی (ψυχολογία) است. خوب است بدانید که واژهٔ Psyche (ψυχή) در زبان یونانی به چم و معنی روح (Soul) است و به چم روان و ذهن نیست. اما این واژه را به نادرستی در انگلیسی برابر با Mind (ذهن/ روان) گرفتهاند. در پارسی نیز به پیروی از انگلیسی روانشناسی میگوییم. از دیدگاه نوشتاری، روانشناسی باید جدا از هم و با نیممیانجی (نیمفاصله) نوشته شود و نوشتن آن به گونهٔ «روانشناسی» نادرست است.
نماد روانشناسی نیز نخستین کاراکتر از واژهٔ یونانی روانشناسی است که در بالا گفته شد. این کاراکتر بیست و سومین حرف در نویسهٔ (الفبای) یونانی است. که «سای» خوانده میشود.
اگر بخواهیم روانشناسی را به طور کلی تعریف کنیم، روانشناسی یک شاخه از علم است که به مطالعۀ رفتار و فرایند های روانی آدمیان می پردازد. یعنی موضوع، مطالعۀ هر آن چیزی که در رفتار انسان دیده می شود و هر فرایند روانی که در مغز او وجود دارد.
روانشناسی با 150 سال عمر نسبت به دیگر شاخه ها، علمی نوین است. هرچند ریشه های آن را تا سال های سال قبل از میلاد و یونان باستان می توان دنبال کرد. در واقع روانشناسی ریشه در فلسفه داشته و مبانی نظری خود را تا حدی از فلسفه گرفته است.
علم روانشناسی، علمی گسترده است. علیرغم تاریخچه نسبتا کوتاهش، شامل موضوعات و زیرشاخه های بسیار متنوعی می باشد و حیطه های کاری کسانی که وارد آن می شوند، از تحقیق و پژوهش تا درمان متفاوت است.
تمامی رفتارها و فرایندهای روانی انسان برخاسته از ذهن او است. بنابراین کار اصلی روانشناسان بررسی موارد زیر می باشد:
_ مطالعه رفتارهای انسان و پیامدهای آن
_ مطالعه فرایندهای روانی مثل احساسات، هیجانات و افکار
_ بررسی مغز و کارکردهای آن و نقش آن در رفتار و فرایند های روانی
_ پرداختن به اختلالات روانی و مشکلات سازگاری
_ بررسی سلامت روان و بهداشت روان
_ کمک به بهبود عملکرد انسان ها
_ مدیریت و مداخله در بحران
در مقابل یک روانشناس آمریکایی به نام ویلیام جیمز رویکردی که به عنوان کارکردگرایی شناخته شد را گسترش داد. او استدلال کرد که ذهن دائماً در حال تغییر است. تمرکز باید بر این باشد که چگونه و چرا ارگانیسم چیزی را انجام میدهد. این دیدگاه پیشنهاد میکند که روانشناسان باید علت اصلی رفتار و فرآیندهای ذهنی را در نظر بگیرند. این تأکید بر علل و پیامدهای رفتار بر روانشناسی معاصر اثر گذاشته است.